معرفى و بررسى كتاب عصر زندگى اثر محمد حكيمى
محمد صابر جعفرى
|
مطالعه و نقد و بررسي كتابهايي كه در مقوله مهدويت به رشته نگارش درآمده، از جمله مواد درسي ((مركز تخصصي مهدويت)) است. همايش برترينهاي ((مهدويت)) در دهه هفتاد، فرصتي بود كه كتابهاي اين مقوله، در گروههاي مختلف مورد بررسي و ارزيابي قرار گيرد. كتاب ((عصر زندگي)) به دليل كسب رتبه چهارم كتابهاي برگزيده اين دهه، در رشته پژوهشي - تحليلي در ميان 117 عنوان، انگيزهاي ايجاد كرد كه آن را به طور جدي مورد مطالعه و بررسي قرار دهيم.
آنچه در ذيل ميآيد، معرفي و نقد و بررسي اين كتاب و بيان شايستگيها و كاستيهاي آن است. اميد است اين كار، گامي هر چند كوچك، در مسير بالندگي كتابهاي مهدويت و آگاهي افزونتر رهروان اين راه باشد.
گزارشي كوتاه از كتاب
مسأله بشريت، پس از سرخوردگيها، مسأله آينده است و اين آينده است، كه با هر تفسيري ارائه گردد و با هر نظريهاي توأم آيد، براي انسان وظايفي رقم ميزند و ناخودآگاه بر عهده او ميگذارد. طبق ترسيم و تبييني كه اسلام - به ويژه مكتب تشيع - در پاسخ به سرخوردگيها و نااميديها، ارائه ميدهد، آيندهاي روشن، زيبا و ساحلي زندگيزا در انتظار بشر است؛ بشري كه در ميان يأس و سرخوردگي و ظلم و ستم، هنوز طعم حيات و زندگي را نچشيده است. و اين بشارت، بيانگر حكومت حضرت مهدي(عج) است كه روح افزا، حيات بخش و ((عصر زندگي)) است. اين دوران و اقدامات و برنامههاي آن حضرت، داراي ويژگيهايي است كه جناب آقاي محمد حكيمي، با هدف تبيين بخشي از آن در كتاب ((عصر زندگي)) (در 310 صفحه و بيست بخش) بدانها پرداخته است. مطالعه اين كتاب ارزشمند، به عموم مردم به ويژه قشر تحصيلكرده و فرهيخته - توصيه ميشود(1). آنچه در كتاب آمده، به شرح ذيل است:
بخش اول: عدالت اجتماعي
بشر از ظلم و ستم و تبعيضها به ستوه آمده و ((عدالت)) از مهمترين رسالتهاي منجي عالم بشريت است كه در روايات مورد تأكيد فراوان ميباشد. در اين بخش، به معاني عدل و قسط پرداخته و به نمونههايي از شيوههاي اجراي عدالت الهي در حكومت حضرت مهدي(عج) اشاره شده است. هم چنين اثرات آن در تمام ابعاد زندگي مورد بررسي قرار گرفته و تأكيد شده كه اصل عدالت در ريز و درشت مسائل، عملي ميشود و حتي در درون خانهها، قانون عدل حاكم ميگردد. در آن دوران، نخست از كارگزاران و دستاندركاران و همه مجريان امر، خواسته ميشود كه به موازين عدالت پايبند باشند و بدان عمل كنند. راهيابي و نفوذ عدالت در درون روح افراد و برقراري عدل و تعادل اخلاقي و تربيتي در ميان توده مردم، از ابعاد مهم و زيربنايي در ساختن جامعه عادلانه است كه در آن روزگار روي ميدهد.
بخش دوم: در سايه شمشير
برقراري عدالت اجتماعي، بدون كارشكنيهاي بزرگ و مخاطرهآميز و ويرانگر انجام نخواهد يافت. بنابراين، راهي جز زدودن موانع نيست؛ لذا قيام امام زمان(عج) به ناچار با جهاد و مبارزه همراه است. آري، از شمشير امام عصر (عج)، براي خون آشامانِ پست، درندگان متمدّن و ابرقدرتان نا انسان، خون و مرگ و براي انسانيت درد كشيده خرد شده، رحمت و حيات ميبارد. گفتني است، اسلام جنگ را نه به عنوان هدف و آرمان؛ بلكه به عنوان راه و وسيله براي تحقق هدف پذيرفته است.
بخش سوم: تدارك جنگ و تربيت جنگاوران
پس از ذكر لزوم جنگ در بخش پيشين، در اين بخش به چگونگي تربيت جنگاوران و تعداد ياران امام زمان(عج) پرداخته شده است؛ چرا كه راه دستيابي به عدل، جنگ و پيكار با مخالفان و معاندان لجوج است و اين مهم بدون تدارك و تربيت افراد مبارز ممكن نمينمايد. بنابراين دستياران اصلي قيام و انقلاب، در دوران پيش از ظهور، به هدايت عام و خاص حضرت مهدي(عج) تربيت ميشوند.
بخش چهارم: قاطعيت
يكي از ويژگيهاي امام عصر(عج) و حكومت ايشان، قاطعيت و سازش ناپذيري است. آن حضرت توبه رياكارانه را نميپذيرد؛ از هيچ مقام و قدرتي نميهراسد؛ بدون هيچ ملاحظهاي تبهكاران را كيفر ميكند و صالحان زاهد و ساده زيست و بيآلايش را در مصادر امور ميگمارد.
بخش پنجم: تصحيح انحرافهاي فكري و توجيهي
يكي از برنامههاي امام زمان (عج)، از بين بردن همه تحريفها و نشان دادن چهره واقعي اسلام به جهانيان است. از اين رو، نويسنده پس از ذكر مبارزه با دشمنان عنود در بخشهاي گذشته، در اين بخش به پيكار با كجفهميها و كج انديشان پرداخته و ستيز امام عصر(عج) با عاملان تحريفها و بدعتها را، مطرح كرده است.
بخش ششم: وحدت عقيدتي
از نظر نويسنده، اختلاف در مباني جهانبيني، موجب ناسازگاري انسان در محيط اجتماعي است. از اين رو در دوران حكومت عدل مهدوي(عج)، جهانبيني واحدي بر جهان حاكم ميگردد و راه و روش و برنامهها يكي گشته و يكپارچگي واقعي در عقيده و مرام پديد ميآيد.
بخش هفتم: رفاه اقتصادي و معيشتي
پس از استقرار حكومت جهاني امام زمان(عج)، اقتصاد شكوفا شده، بشريت به طور كامل به رفاه اقتصادي و بينيازي دست مييابد.
در سايه حاكميت قرآني، محمدي و علوي امام مهدي (عج) و با اجراي اصل عدالت اجتماعي - كه سيره انكارناپذير آن امام بزرگ است - ، تمام نابسامانيها، سامان مييابد و نيازها برآورده ميگردد. رفاه اقتصادي و آسايش معيشتي بر تمام بخشها و زواياي زندگي بشر پرتو ميافكند. بديهي است اين همه، با امور ذيل تحقق مييابد:
1. برقراري عدالت اجتماعي،
2. اجراي اصل مساوات،
3. عمران و آبادي زمين،
4. پيشرفت فنون،
5. بارانهاي مفيد و پياپي،
6. برنامهريزي درست و از يك نقطه،
7. بهرهبرداري از معادن و منابع زير زميني،
8. بازپسگيري ثروتهاي غصب شده،
9. استفاده از همه اموال،(2)
10. كنترل و نظارت دقيق مركزي.
بخش هشتم: مساوات
از مهمترين اقدامات حضرت، اجراي مساوات در تمام شؤون زندگي بشر است؛ يعني: مساوات در نظام تكوين و آفرينش؛ در برابر قانون؛ در بهرهبرداري از موهبتهاي طبيعي؛ در تقسيم بيت المال و مطرح بودن مساوات به عنوان نوعي مسؤوليت اجتماعي.
بخش نهم: حاكميت فراگير جهاني
در اين بخش، نويسنده با بررسي روايات مربوط به حكومت امام زمان(عج)، به اثبات فراگير و جهاني بودن حكومت آن حضرت(عج) پرداخته و نوشته است كه بر سر راه چنين آرماني عظيم، دو مانع بزرگ وجود دارد:
1. عوامل سلطه و استكبار جهاني،
2. عقب ماندگي فرهنگي و نبود تربيت درست انساني.
اين دو عامل، در آن دوران و به دست با كفايت امام مهدي(عج) ريشه كن خواهد شد.
بخش دهم: حكومت مستضعفان
در جامعه و نظامي كه امام مهدي(عج) بنيان مينهد، زمام همه امور در دست مستضعفان است. آنان حكم ميرانند و به اداره جامعه ميپردازند. آري، حاكميت مستضعفان، از شاخههاي اصلي اجراي عدالت مطلق است.
بخش يازدهم: آيين و روش جديد
از آن جايي كه پيش از ظهور، بيشتر احكام تعطيل يا تحريف شده است، با اجراي برنامههاي واقعي اسلام از سوي حضرت ولي عصر(عج)، مردم ميپندارند كه آن حضرت آيين و روش جديدي آورده است.
بخش دوازدهم: رشد عقلي و تكامل علم
در سايه آموزههاي امام زمان (عج)، عقل بشر به تكامل ميرسد و علومي بيسابقه تحصيل ميكند. آن حضرت از حقايق گسترده و جهاني، پرده بر ميدارد و شناختهاي ناب و خالص را به ارمغان ميآورد. با توجّه به روايات، دانشها و شناختهاي بشري، پيش از دوران تكامل علم و عقل، نسبت به دوران ظهور، بسيار ناچيز محسوب ميشود.
بخش سيزدهم: امنيت اجتماعي
نويسنده در اين بخش، به يكي ديگر از اقدامات آن حضرت (امنيت اجتماعي و نقش آن در جوامع) اشاره كرده، مينويسد: امام مهدي(عج) پديد آورنده امنيتي است كه بشريت در تمام دوران تاريخ خود، مانند آن را نديده است. همه معيارها و ضوابط غير انساني و نادرست را كنار زده و علل و عوامل دلهره، نگراني، و ترس را نابود ميكند. در نتيجه دارالسلام و جامعهاي امن و زندگي آرام و آسودهاي كه نمونه زندگي در بهشت جاويد است، نصيب انسان ميگردد.
بخش چهاردهم: رشد تربيت انساني
از برنامههاي امام عصر(عج)، به كمال رسانيدن انسان از نظر روحي و اخلاقي است. توضيح اين مطلب و راه كارهاي آن در اين بخش بيان شده است.
بخش پانزدهم: اصول بيعت
از اقدامات حضرت مهدي(عج) اخذ بيعت و بستن عهد و پيمان با ياران است. اين پيمان و بيعت بر اصول ذيل مبتني است:
1. احترام به ارزش انسان،
2. احترام به حقوق انسانها،
3. دادگري و عدالت گستري،
4. دوري از هرگونه مال اندوزي،
5. دوري از ظلم،
6. ساده زيستي،
7. ايثار،
8. پذيرش زندگي دشوار و خاكي.
خود آن حضرت نيز - كه تجسّم حق و عدل و منزّه از گناه و ترك اولي است - با آنان عهد ميبندد كه به اين اصول عمل كند.
بخش شانزدهم: وضع معابد
حضرت مهدي(عج) در دوران حكومت خويش، مساجد و معابدي كه مدنظر اسلام نباشد، ويران ساخته، از هرگونه تجمّل و اشرافيگري در مساجد جلوگيري ميكند.
بخش هفدهم: سامانيابي زندگي
نويسنده در اين بخش، به اصلاحات آن حضرت، در مقابل انحرافات جامعه اسلامي - كه در دوران پيش از ظهور رخ داده - ميپردازد و انحرافات ذيل را مطرح و مورد بحث قرار ميدهد:
1. انحراف در معيارها براي شناخت حق،
2. گسيختن روابط انساني و روابط خانوادگي،
3. انگيزههاي غير انساني و روابط سود جويانه و استثماري،
4. حاكميت معيارهاي سرمايه داري (نظير پول پرستي، مستيثروت، ثروتاندوزي، رباخواري و...)،
5. تضييع عبادت،
6. جدايي و تفرقه،
7. كنار گذاشتن اصول و چنگ زدن به فروع.
بخش هجدهم: انتظار
اميد به ((تداوم حيات))، به زندگي كنوني معنا و مفهوم ميبخشد و پويايي و نيروي لازم براي ادامه آن را تأمين ميكند. از اين رو ماهيت زندگي با انتظار پيوندي ناگسستني دارد.
جامعه منتظِر، با انتظاري راستين و صادقانه، دست كم ميتواند در حوزه خود، مشكلات و نابسامانيهاي مردمي را بر طرف كند و خواستهها و آرمانهاي امام موعود را، در محيط خويش تحقق بخشد.
آنچه در اين بخش، مورد بررسي قرار گرفته مفهوم صحيح انتظار، اثر و ويژگيهاي آن، وظايف منتظران و اموري ديگر، (مانند انتظار و رأفت امام) است كه در پارهاي از روايات، مهرباني و احساس لطيف و عميق امام همچون برادر يا مادري مهربان نسبت به فرزندان خردسال دانسته شده و امام مهربانتر و رحيمتر از خود افراد به آنان و در شاديها و تلخيهاي زندگي، شريك آنان معرفي شده است.
بخش نوزدهم: سيره عملي و روش شخصي امام عصر(عج)
امام مهدي(عج)، مانند همه پيامبران و رهبران راستين و شايسته الهي، بسيار ساده زيست است. با آسايش و تن آسايي، هيچ آشنايي ندارد. و در سطح پايينترين طبقات؛ بلكه دشوارتر از آنان زندگي ميكند. او تجلي دوباره زندگي پيامبر اكرم(ص) و امام علي(ع) و ديگر امامان(ع) است.
بخش بيستم: تداوم راه پيامبر(ص)
راه و روش امام مهدي(عج)، راه و روش پيامبران است؛ اما از آن جا كه شكل نهايي جامعههاي ترسيم شده در اديان و اسلام، تحقّق نيافته و به عينيت ملموس در نيامده است؛ نويد پديد آمدن آنها در آينده داده شده است.
روشها و اقدامها و برنامههاي امام موعود، از اميدآفرينترين بخشهاي تعاليم اسلام است كه از فرجام خوش تاريخ و سرانجام دلپذير و آرماني زندگي انسان، سخن گفته و مژده آن را داده است.
نويسنده در اين بخش، با اشاره به مفهوم ((بقية اللَّه)) و ((ذخيرة اللَّه))، امام زمان(عج) را تنها يادگار همه پيامبران و اولياء؛ وارث معارف و تعاليم آنان؛ مجري سازشناپذير آن و عينيت بخشِ اصول و آرمانها و تعاليم آنها معرفي كرده است.
نقد و بررسي
نويسنده، در ميان موضوعات مطرح درباره حضرت مهدي(عج)، موضوعي را برگزيده كه كار آمد، به روز، عطشآفرين و تا حدي داراي سخني تازه در مسائل اجتماعي و سياسي عصر حاضر است. آنچه كتاب در تمام بخشها به آن ميپردازد، ((عدالت اجتماعي)) است؛ موضوعي كه جهان تشنه آن است چرا كه جهان تشنه عدالت است و عدالت تشنه مهدي (عج).
مطالبي كه در اين كتاب مطرح شده، تا حد زيادي كاربردي است و مخاطب را به تأمل وا ميدارد. تنوّع مباحث بر اهميت كتاب ميافزايد، خصوصاً اين كه اين امور با ارائه مطالب آماري و علمي روز (در پانوشت كتاب) ذكر شده است.
سعي نويسنده بر آن بوده كه مسائل را با نگاه روز بنگرد و احساس تشنگي را از همان آغاز - ولو با عنوان كتاب ((عصر زندگي)) - به خواننده متذكر شود. او كوشيده مباحث را به صورتي تحليلي با كمك گرفتن از آيات و روايات فراوان و تبيين و تفسير آنها، ارائه دهد؛ به گونهاي كه در هر موضوع، بستر طرح آيات و روايات فراهم گشته، آن گاه با ذكر و تحليل آن، موضوع براي مخاطب روشن ميشود.
مؤلف با استفاده از حدود سيصد نمونه از آيات و روايات در كتاب حدود سيصد صفحهاي خويش، خواننده را به سخن امروزي داشتن آيات و روايات و تأمل در آنها فرا خوانده است.
((عصر زندگي)) ميكوشد با تحليلهاي نسبتاً مناسب، در بخشهاي متفاوت كتاب، به بعضي از بيماريها و آفات اخلاقي يا اجتماعي بشر و مشكلات و آسيبهاي جريانات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و... پيش از ظهور بپردازد و علت پيدايش آن را ذكر و راه برطرف شدن آنها را نيز توضيح دهد. از اينرو نمونههاي ذيل رخ مينمايد:
1. آثار اجتماعي دروغ، كينهتوزي، آزمندي، مال اندوزي و... و چگونگي از بين رفتنآنها در عصر زندگي؛
2. مصلحت زدگي و تأثيرپذيري از تبليغات دشمنان داخلي و خارجي و چگونگيمحو آن در حكومت امام عصر(عج).
3. هشدار درباره جريانهايي كه پس از هر انقلاب پديد ميآيند و نحوه مقابلهحضرت مهدي (عج) با آنان؛
4. هشدار درباره آسيبهاي يك انقلاب؛ (نظير كساني كه پس از انقلاب، وظيفه ومسؤوليت را به عنوان پُست بنگرند)؛
5. بيعدالتي و چگونگي راهيابي و نفوذ عدالت در درون روح افراد و برقراري عدل و تعادل اخلاقي و تربيتي در ميان تودهها و... گويا عصر ظهور بادوره پيش ازظهور مقايسه ميشود. هشدار از سويي و الگو از سوي ديگر.
از موارد مثبت ديگر، اين است كه نويسنده، جريان مبارزات، و سختيها و شيرينيهاي دوران پس از ظهور و حكومت حضرت مهدي(عج) را امري خارق العاده و دور از دسترس قلمداد نكرده؛ بلكه به طبيعي بودن مشكلات و مسائلي كه در مقابل هر انقلاب و حكومتي - مخصوصاً انقلاب و حكومت ديني - قد علم ميكند، پرداخته است؛ يعني، حضرت مهدي(عج) نيز، مانند همه پيامبران و امامان(ع)، درگير مشكلات و مسائلي خواهد بود و حكومت ايشان نيز روالي طبيعي داشته و بر مجراي واقعيت است. گرچه امدادهاي غيبي نيز نفيناشدني است. مؤلّف اين مسائل را در مطالبي نسبتاً مرتبط مطرح ميكند و با اشارهاي تطبيقي به حكومت پيامبر(ص) و حضرت علي(ع) ، خوانندگان را با نوع حكومت امام زمان(عج)، آشنا ميسازد.
وي مشكل اساسي بشر را، يأس و سرخوردگي و ((عصر زندگي)) را اميدي فرا روي بشر ميداند و در اين ميان مسأله ((انتظار))، را بسيار خوب مطرح كرده است و منتظر را به فضاي انتظار كشانده، احساس صميمانهاي بين او و امامش برقرار ساخته است.
نويسنده به دنبال گشودن دريچه اميد به فرداي باطراوت براي بشريت گرفتار يأس و سرخوردگي است كه با ظهور مهدي موعود(عج) تحقّق خواهديافت و براي اين كار، مطالب ارزشمند و وزيني ارائه ميدهد؛ لكن اين كتاب - به رغم نقاط مثبت و ويژگيهاي مطلوب و ارزشمند - از برخي جهات مورد كم توجهي واقع شده است. اگر جهات زير مورد توجّه بيشتر مؤلف محترم و انديشمند قرار ميگرفت، و كاستيهاي موجود در آن برطرف ميگرديد، بر قدر و وزانت آن افزوده ميشد:
1. حقيقت زندگي،
2. تحليلهاي يكسويه، ناقص و ناصواب،
3. وحدت عقيدتي،
4. روحانيت،
5. مالكيت،
6. مهرباني،
7. عدم تبويب مناسب،
8. عدم بررسي سندي روايات و استفاده از روايات غير معتبر،
9. استفاده از منابع غير مرجع،
10. عدم دقّت در نقل،
11. اشتباهات در ترجمه،
12. اشتباهات در اعراب،
13. اشكالهاي ويرايشي و نبود يك فهرست جامع (آيات، روايات و...).(3)
1. حقيقت زندگي
((عصر زندگي)) چيست؟ آيا به راستي عصر زندگي، عصري است كه در عدالت اجتماعي و رفاه اقتصادي و... خلاصه شود؟ آيا گمشدههاي انسان همينها است؟ در حالي كه براي به دست آوردن آنها لزوماً نيازي به امام نيست و چه بسا بتوان در آينده به آن رسيد و اين كه تاكنون نرسيدهايم، دليل بر اين نيست كه از اين پس هم نميتوان رسيد. به راستي اگر كشوري در قلمرو خويش توانست به همه اينها برسد، آيا ديگر دغدغهاي ندارد و امام معصومي نميخواهد؟
مؤلف، اشارهوار، عصر زندگي را عصر شكوفايي و به فعليّت رسيدن استعدادهاي انسان ميداند؛ امّا اگر خواننده بخواهد تلقّي ايشان را از اين شكوفايي دريابد به سادگي پي ميبرد كه آن چه از سوي ايشان به عنوان جلوههاي اين شكوفايي طرح شده است، رفاه و عدالت است و امنيت و... و اگر مسأله تربيت انساني نيز طرح شده، در برابر آن بحثهاي مفصّل و طولاني، واقعاً به هيچ بيشتر شباهت دارد ليكن براساس معارف بلند اسلامي، عصر زندگي، عصر رويش انسان و جهت عالي يافتن استعدادهاي آدمي است ((و هيّئ لنا من امرنا رشداً))(4) عصر زندگي، زمان برداشتن تمامي غلها و زنجيرها از دست و پاي آدمي است. ((و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التي كانت عليهم)).(5)
عصر زندگي، عصر حكومت فراگير معصوم و دوران حضور و درك رهبري است كه ميخواهد آدمي را تا قرب خدا پيش برد. قلمرو حكومت او، نه دنيا، كه هستي است و اهداف حكومتش نه رفاه و آزادي و امنيت، كه عبوديت انسانها است. طرح اين اهداف كوتاه، به عنوان اهداف نهايي براي انساني كه به شهادت استعدادهاي عظيمش، بزرگتر از هستي است، از سوي صالح پيامبر (2500 سال قبل از پيامبر اسلام) مورد بازخواست قرار گرفته است. ((اتتركون فيما هيهنا آمنين في جنات و عيون و زروع و نخل طلعها هضيم و تنحتون من الجبال بيوتاً فارهين))؛آيا شما تصور ميكنيد هميشه در نهايت امنيت در نعمتهايي كه اينجاست ميباشيد در اين باغها و چشمهها - در اين زراعتها و نخلهايي كه ميوههايش شيرين و رسيده است و از كوهها خانههايي ميتراشيد و در آن به عيش و نوش ميپردازيد.)).(6)
البته اينها به عنوان اهداف مياني و بستري براي رشد انسان، در مقاطعي مطرح است؛ اما هرگز به عنوان هدف نهايي نيست.
بنابراين، عصر زندگي را در اهدافي چون عدالت اجتماعي خلاصه كردن و جامعه آرماني شيعه را در حد رفاه پايين آوردن، از مهمترين اشكالات كتاب است. البته يكي از زمينههاي تحقق هدف كلي، ايجاد حكومت حقّه و عدالت اجتماعي است؛ اما همين حكومت حقه و عدالت اجتماعي، زمينه ساز رشد و فلاح و رويش انسان است. علامت اين كه رفاه لزوماً موجب رشد نيست، جامعهي صدر اسلام است كه در ميان فشارها و گرسنگيها، آدمهاي بزرگي را پرورش داد و در مقابل، جوامع امروزي چون سوئيس و سوئد و... است كه با وجود آن همه رفاه و نبودنِ بسياري از مشكلات، باز به رشد انسانيت نرسيده است؛ به تعبير حضرت علي(ع): ((بين نثليه و معتلفه، همواره بين دستشويي و آشپزخانه))(7) [ميچرخند].
نشانه اين پوچي و نرسيدن به انسانيت، آمار خودكشي همان جوامع [سوييس و... ]است و كمي تأمل در كمكهاي پي در پي آنان [به ويژه سوييس] به رژيم خونآشام و غاصب اسرائيل و حمايت از جنايتهاي او، بهترين گواه ماست.
با اين توضيح تفسير روايت ((بالمهدي... يخرج الذل الرق من اعناقكم؛ به دست مهدي، بندهاي بردگي از گردن شما گشوده ميشود)). به بردگي ظاهري و استثمار كارگران و... و جامعهي صنعتي و آن را هدف انبياء شمردن، غفلت از برترين بندگي هاست كه قرآن، بسيار، آن را نكوهش ميكند يعني برده نفس و عادات و تقليدها و تعصّبها بودن، آري، پيامبران آمدهاند تا انسان را از اين بندها برهانند.
عصر زندگي، دوران آشنايي انسان با استعدادهاي عظيم و سرشار خود است. اين عصر، انسان را برتر از دنيا و حتي بهشت ميداند و براي رسيدن به اين مقصد بلند و تا قرب خدا، اضطرار به حجت و امام معصوم(ع) پيدا ميكند. از اين رو با او پيمان ميبندد و بيعت ميكند و با تمامي عاملان فساد، درگير ميشود چرا كه بايستي خارها و سنگهاي راه را از ميان برداشت.
عصر زندگي از نگاه دين، خيلي فراتر از آن چيزي است كه در اين جا گفته شده است.
2. تحليلهاي يكسويه، ناقص و ناصواب
نويسنده محترم، در بخشهاي مختلف وقتي به اثبات مدعاي خود ميپردازد، به پيامدهاي بحث و سؤالاتي كه رخ مينمايد توجهي ننموده و راهي براي حل آنها ارائه نميدهد:
1. مسأله يأس و سرخوردگي
در آغاز كتاب، مشكل امروزي بشر، يأس و سرخوردگي دانسته شده و با ترسيم آينده فرا روي خواننده، او را به آينده اميدوار ساخته است؛ لكن درباره زندگي امروز او كمتر سخني ارائه شده است. گاهي براي خواننده چنين تداعي ميشود، كه گويا نويسنده، تمام جريانات و حركات شيعه را پس از حكومت علوي تا مهدوي، تخطئه ميكند. اين مطلب، توان حركت و تلاش را ميزدايد و ناخودآگاه، يأس و نااميدي را به جامعه ترزيق ميكند.
2. شمشير، آخرين علاج
در بحث سيف و شمشير، اين مطلب به خوبي تبيين نميشود كه شمشير و خشونت زماني است كه چارهاي از آن نيست و پس از راهنماييهاي زياد و به عنوان آخرين راه حل است.
3. برخورد با اغنيا
به نظر ميرسد در اين كتاب تمام اغنيا تخطئه شدهاند. البته ممكن است افراد زيادي تن به فساد داده باشند؛ اما باز كلي نگري وردّ همه، تحليلي يك سويه است.
4. فقر و تساوي
در بحث فقراء و مساوات، اين نكته مغفول ميماند كه مساوات به معناي تساوي دراعطاء نيست. بلكه هر كسي به قدر شايستگيها و دسترنج خود، مزد ميبرد.
5. عسر و يسر
در مورد جريان قيام و مبارزات حضرت كه با سختيهايي همراه و تؤام است(ص 68 و...) با اين مطلب كه ((سهل الله له كل عسر؛ خداوند هر امري را برايش آسان ميسازد(ص 82))). تحليلي براي رفع ذهنيّت تناقض موجود ارائه نشده است.
6. سيره حضرت
از سويي سيره حضرت را مطابق سيره حضرت رسول(ص) معرفي مينمايد (ص 36) و از سوي ديگر، عدم آن را مطرح ميسازد(ص 86) بدون ارائه هيچ تحليل و راه جمعي.
7. تخطئه بيّنه
در بحث قضاوت، روش قضاوت قبل از ظهور كه مبتني بر بيّنه و... است را تخطئه ميكند [ همان روش رسول خدا(ص) و ائمه(ع) پيش از حضرت حجة(عج)]
8. قضاوت
بدون هيچ دليلي، قضاوتي كه مبتني بر شناخت سيماي مجرمان و مختص به امام زمان(ع) است، را به تمام ياران عموميت ميبخشد. (صفحه 66)
9. توحيد و عدالت
از سويي دغدغه اصلي حضرت را عدالت ميداند نه توحيد، بدين استدلال كه مردم با توجه به هدايتهاي پيامبران و... مشكل توحيدي ندارند (ص 23)ليك از سويي ديگر اختلافات و انحرافات عمدهاي در توحيد، قايل بوده و آن را تحريف شدهاي ميداند كه به دست حضرت تصحيح ميگردد(ص 97).
10. رجعت
چون ياران حضرت مطرح ميشود، اشارهاي به رجعت نميگردد.
3. وحدت عقيدتي
در اين كتاب، ((وحدت عقيدتي و مرامي)) زياد مطرح شده و بخشي بدان اختصاص يافته است. ليكن اين سخن مبتني بر پيش فرضي است كه پيش فرض و نتيجه هر دو مخدوش است.
پيش فرض اين است كه: ((اختلاف در مباني جهانبيني، موجب ناسازگاري انسان در محيط اجتماعي است)). ((تنوع و چندگانگي در مرامها و ايدئولوژيها، زمينهساز اختلافات و تضادها و برخوردهاي دشوار در زيست اجتماعي است)).(8) نتيجه آن كه بايد وحدت عقيدتي و مرامي حاكم شود و زمان ظهور، ظرف تحقق چنين امري است. (ايدئولوژيها يگانه ميشوند).(9)
در پاسخ گفتني است: اولاً كليت مقدمه و پيش فرض صحيح نيست؛ زيرا هرچند يكي از عوامل ناسازگاري، اختلافات جهان بيني است؛ اما اين عامل، علت تامه نيست و بر اين مطلب، نويسنده نيز معترف است كه ((تنوع و چندگانگي زمينهساز است))؛ اما گفتني است، در همان زمينهسازي نيز، علت تامه و منحصره نيست. در واقع ميان اختلاف در مباني جهان بيني، تنوع و چندگانگي در ايدئولوژي و مرام با ناسازگاري محيط اجتماعي، ملازمه نيست. گرچه در بسياري از موارد، چنين اختلافاتي به ناسازگاري ميانجامد.
دوم اين كه نتيجه دچار اشكال و نقد جدي است. براساس چه دليلي، ميتوان گفت كه تمام ايدئولوژيها در عصر ظهور يگانه ميشود (جداي از اين كه ممكن است، راه حل اختلافات و تنازعات اجتماعي، صرفاً وحدت عقيده نباشد). آنچه مسلم است در آن عصر، نظام رسمي، دين، مذهب و اعتقاد حاكم، شيعه است؛ ولي اين به معناي نفي ايدئولوژيها و مكاتب ديگر نيست.
مؤيد سخن ما، آيات قرآن است كه به صراحت، بقاي يهود و مسيحيت را تا قيامت، اعلان ميدارد: ((فأغرينا بينهم العداوة والبغضاء الي يوم القيامه)).(10)
- سيره رسول گرامي اسلام(ص) و اميرالمؤمنين(ع) نيز مؤيّد اين است؛ زيرا در نظام اسلامي آن بزرگواران، يهوديان و مسيحيان، به عنوان اقليت ديني(11) زندگي ميكردند و داراي حقوق شهروندي بودند. (البته مشمول قوانين خاصي چون جزيه و... بودند).
4. روحانيّت
در مورد روحانيت هم، به خوبي تفكيك صورت نگرفته و سره از ناسره تمييز داده نشده است. در بحث از بدعتها و انحرافات، فراموش شده(12) كه، رسالت دين، بر دوش عالمان راستين بوده است و آنان همواره دين را از تحريف و گزند بدعت گذاران حفظ كردهاند. اهل بيت(ع)، ديگران را به پيروي از عالمان و فقها، فرا خوانده و اطاعت آنان را اطاعت خويش و مخالفت با آنان را مخالفت خود قلمداد كردهاند. آنان ناخداي اين كشتي در اين درياي پر تلاطماند و همواره در مقابل جريانات انحرافي - چه از ناحيه اندك عالم نمايان و چه ديگران - قد علم كرده و مال و جان و آبروها در كف ايثار نهادهاند.
به نظر ميرسد نايينيها، ميرزاي شيرازيها، مدرّسها، خمينيها و... فراموش شدهاند و يا آن قدر كم رنگ يا بي رنگ مطرح شدهاند كه گويا از ياد رفتهاند.
نويسنده، گاهي با عباراتي تند و به تعبير خودش ((در سايه شمشير))، انحرافات دين را در تفسير عالمان دانسته، بدون ارائه هيچ مدركي، مشكلات را به سكوت آنان بر ميگرداند(13) و مجاهدتها و مبارزات آنان را متذكر نميشود.
در جايي ديگر، احكام رايج را همخواني و همگام با فرادستان و نيز همه يا بيشتر متوليان احكام را ناخودآگاه به دنيازدگي و بيتقوايي متهم ميكند. ايشان(14) آورده است: ((احكام دين به سود طبقات مرفّه و زيان محرومان و فرودستان توجيه ميشود)).
در جاي ديگر، بدون ارائه هيچ تحليلي جامع و مانع، تفسير، حديث، فقه و مباني دينشناسي رايج را تفسير به رأي مينماياند.(15)
البته طبيعي است كه نويسنده محترم بفرمايد:((در صفحاتي از كتاب(16)، واژه عالم نمايان را نيز به كار برده است؛ ولي پاسخ اين است كه اين اشاره كوتاه، در ميان آن هجومها و فريادها، به چشم نميآيد. از اين رو شايسته بود آن بزرگوار به طور صريح، سره را از ناسره، حق را از باطل و روحاني را از روحاني نما جدا ميكرد. گفتني است، تعابيري هم كه در بعضي روايات، راجع به برخي علماء آمده، مطلق علماست، نه فقط علماي شيعي و يا فقط روحانيان.
5. ضديت با سرمايه و مالكيّت
نويسنده با اندك بهانهاي، به سرمايهداري حمله كرده، با افراط در اين مسأله و استناد به برخي روايات(!)، مالكيت خصوصي را نيز مورد هجوم قرار ميدهد(17) با آن كه، اين سخن و برداشت، بس خطا و نادرست است.
يكم: به صرف چند روايت - بر فرضي كه مؤيد مدعاي نويسنده باشد - نميتوان آيات و رواياتي را كه دال بر مالكيت است، ناديده گرفت؛ مثلاً:
((لاتاكلوا اموالكم بينكم بالباطل)).(18) ((ولاتاكلوا اموالهم الي اموالكم)).(19) ((و حرمة مال المسلم كحرمة دمه)).(20)
دوم: سيره پيامبر(ص) و ائمه(ع)، مبتني بر پذيرش و احترام به مالكيّت شخصي افراد بوده است.
سوّم: بزرگان، عالمان و انديشمندان شيعه و سني آن را پذيرفتهاند؛ حتي فقيهان قاعده فقهي دارند كه از روايت مرسله نبوي ((الناس مسلطون علي اموالهم)) - كه با عمل اصحاب جبران شده - ، گرفته شده است(21).
چهارم: مالكيت شخصي امري غريزي و فطري است؛ انسان خود را نسبت به دسترنج خويش سزاوارتر ميداند؛ حتي در حيوانات نيز اين روحيه حكمفرما است؛ زيرا هر حيواني خود را به شكار خويش اولي ميداند و مزاحمت ديگري را با چنگ و دندان دفع ميكند.(22)
پنجم: تجربه بشري و پيامدهاي نفي مالكيت خصوصي دليل ديگري بر اين امراست.
نفي مالكيت خصوصي، نتيجهاي جز گسترش سستي، تنبلي، يأس و نااميدي در مردم و كم كاري چيزي ندارد؛ به همين جهت كشورهاي سوسياليستي نتوانستهاند، اقتصاد شكوفايي بيابند.
پس روشن ميشود كه مالكيت خصوصي در اسلام معتبر است؛ البته نه به معناي سرمايهداري كه در آن تنها مالكيت خصوصي اصل باشد. اسلام به مالكيت دولتي و عمومي نيز قائل است؛ اما نه به معناي سوسياليستي كه مالكيت اشتراكي اصل عمومي باشد. مالكيت اسلام، مالكيتي مختلط است.(23)
گفتني است كه آن چه در اسلام به نام ((انفال)) (مالكيت دولتي) و ((اراضي مفتوحه عنوةً)) (سرزمينهايي كه با جنگ به دست آمده) و مالكيتهاي عمومي، مطرح است كه در اختيار پيامبر(ص) و امام(ع) ميباشد، به معناي اين نيست كه اموال شخصي و خصوصي آنان محسوب شود؛ بلكه بدين جهت در اختيار آنان قرار دارد كه رهبري امت و جامعه را بر عهده دارند.
امام هادي(ع) در روايتي، اموالي را كه از پدر خود به ارث مانده است به دو نوع قسمت ميكند و ميفرمايد: اموالي كه مربوط به شخص پدرم امام محمد تقي(ع) بوده است. اين اموال بايد ميان وارثان امام تقسيم گردد؛ اما اموالي كه مربوط به امامت و رهبري است، از آنِ من است كه عهده دار مقام رهبري ميباشم.(24) ((ما كان لأبي بسبب الامامة فهو لي و ما كان غير ذلك فهو ميراث علي كتاب الله و سنة نبيّه)).(25)
امام صادق (ع) درباره ((مفتوح العنوة)) ميفرمايد: ((اين اموال متعلق به همه مسلمانان است. مسلمانان امروز و كساني كه از اين پس به امت اسلامي ملحق ميشوند و هنوز به دنيا نيامدهاند)).(26) قال(ع): هو لمن المسلمين لمن هو اليوم و لجميع يدخل في الاسلام بعد اليوم و لمن لميُخلق بعد)).(27)
با اين توضيحات، ميتوان گفت: مالكيتي كه در روايات براي پيامبر و ائمه مطرح شده، مالكيتي در طول مالكيتهاي ديگر است، نه در عرض آنها و به معناي نفي مالكيتهاي ديگر.
قابل توجه است روايتي را كه مؤلف در كتاب مطرح ميسازد، جداي از اشتباه در ترجمه فليوطن كه به معناي آمادگي و تهيؤ است نه اطمينان، خوب مورد دقّت واقع نشده است، به نظر ميرسد، آنچه بايستي در زمان ظهور براي آن آماده بود تا تحويل امام شود ((طسقها))؛ يا ماليات اموال است نه خود اموال، يعني ماليات اموال، اگر در قبل ظهور اختياري بود (و كسي به زور آن را از فرد نميگرفت)، بعد از ظهور اين آمادگي بايد باشد كه ممكن است، اخذ آن اجباري گردد و به زور آن را بگيرند.
6. مهرباني
نويسنده محترم، گرچه در بعضي از بخشها - به خصوص بخش 18 (انتظار) - به مهرباني حضرت ولي عصر(عج) و رفتار ايشان با مؤمنان كه اكثر افراد را تشكيل ميدهند، پرداخته است؛ لكن در كنار مباحث قاطعيت، جنگ، شمشير و....؛ و شدت لازم و ضروري حضرت با دشمنان، مهرباني و رأفت امام جاي بحث بيشتري داشت. گفتني است كه شمشير و جنگ اهل بيت(ع)، چون چاقوي جرّاحي، برگرفته از محبت آنان است:
طبيبٌ دوّار بطبّه، قدأحكم مراهِمَه واحمي(امضي) مواسمَه يضع ذلك حيثُ الحاجةِ اليه من قلوبٍ عُمي و آذانٍ صُمّ و ألسنةٍ بُكم متتبع بدوائه مواضعَ الغفلة و مواطن الحيرة؛(28) ((او طبيبي است سيّار كه با طبّ خويش، همواره به گردش ميپردازد. مرهمهايش را به خوبي آماده ساخته است. حتي براي مواقع اضطرار و داغ كردن محل زخمها، ابزارش را گداخته است [تا در آن جا كه مورد نياز است قرار دهد] براي قلبهاي نابينا، گوشهاي كر و زبانهاي گنگ. با داروي خود، در جست و جوي بيماران فراموش شده و سرگردان است)).
7. عدم تبويب مناسب
اگر تأخر بخش 18(انتظار) از اقدامات حضرت، توجيه منطقي داشته باشد؛ ذكرِ بخش 15 (اصول بيعت) - كه در آغاز تشكيل حكومت و ابتداي قيام است - ، پس از ذكر بسياري از اقدامات حكومتي، جاي مناسبي ندارد. در هر حال ارائه مبنايي براي تبويب براساس سير منطقي و عقلايي، اهميت حوادث، سير زماني و يا... لازممينمود.
برخي از بخشها نيز داراي نظم منطقي نبوده يا درهم مطرح شده است؛ مانند بخش اول كه بهتر بود بدين صورت مرتب ميشد: تعريف، علل، آثار و... .
8. عدم بررسي سندي روايات
بررسي سندي روايات، در اين كتاب كمتر مورد توجه واقع شده است. اين گونه نوشتهها و استفاده از روايات، گاهي مشي اخباريها را تداعي ميكند و از نتايج آن، استفاده از اخبار ضعيف و يا جعلي و بياساس است. به عنوان نمونه روايت ذيل(29)، جداي از مشكل دلالي، به تصريح تمام ارباب رجال، غير قابل اعتماد است: ((عدة من اصحابنا عن احمد بن ابي عبدا... بن ابيه عن ابي البختري رفعه قال: قال رسول اللَّه(ص) اللهم بارك لنا في الخبز و لاتفرق بيننا و بينه، فلولا الخبز ما صلّينا و لاصمنا و لاادّينا فرائض ربنا...))
ابوالبختري، به نقل نجاشي و كشي در كتاب ((رجال)) و شيخ در ((فهرست)) و علامه در ((خلاصه))، كذّاب، قاضي عامي مذهب، ضعيف و از دروغ گوترين مردم است و هيچ يك از روايات او قابل اعتماد نيست.
9. استفاده از منابع غير مرجع
جداي از آن كه استنادات كتاب فقط به منابع شيعي است (گرچه برخي از تحليلها نيز مستند نيست) و از منابع اهل سنت هيچ استفاده نشده است؛ وفور منابع غيرمرجع و دست چندم در كتاب، جلوهاي خاص دارد.
البته گفتني است توضيح ارجاعاتي هم كه داده شده، ناقص است. نام مؤلف كتاب و ديگر مواردي كه لازم است ذكر شود، نيامده است. براي تأييد مطالب بالا، ذكر صفحات 27، 80، 123، 226، 252، 290 و... كافي است.
10. عدم دقّت در نقل
1. در صفحات 47 و 114 روايتي ذكر ميشود هر دو از بحار ج 52، ص 224 ولي تفاوت دارند در اولي ((عبداً)) است و در آخر روايت ((حتي يملأالارض عدلاً)) و در روايت دوم ((عبداً مسلماً)) - و در آخر ((حتي يملأ الارض قسطاً و عدلاً)) است.
2. صفحه 113: في امتي المهدي ذكر نمودهاند ارجاع به بحار، ج 51، ص 78 در حالي كه اصل روايت بحار يكون من امتي المهدي است (گرچه ترجمه روايت نيز نادرست است).
11. اشتباهات در ترجمه
نمونه:
صفحه متن نادرست درست
35 كما مُلئت پس از آن كه از ستم...لبريز شدهاست چنانكه از ستم...
36 كما مُلئت پس از آن كه از ستم...لبريز شدهاست چنانكه از ستم...
45 - 47 فلايترك عبداً... بردهاي نميماند... تذكر: اعراب و ترجمهها ناسازگارند
60 - 61 يكون الدين كلّه للّه دين همه، دين خدا گردد همه دين براي خدا گردد
68 ثمّ مسح جبهته [ترجمه نشده است] آنگاه دست خويش بر پيشاني كشيد
74 ليعدّنّ أحدكم بايد هر يك از شما...اسلحه تهيّه كند بايد هر يك از شما... آماده باشد
86 لايستتيب أحداً توبه كسي را نميپذيرد از كسي تقاضاي توبه نميكند
95 يحيي ميت الكتاب نشان ميدهد زندهكردن كتاب و... چيست قوانين مرده كتاب و... را زنده ميكند
128 فليوطّن اطمينان داشته باشد مهيّا و آماده باشد
129 كنتم تكنزون گنجهايي است كه ذخيرهكردند گنجهايي است كه شما ذخيره ميكرديد
227 مساجد مصوّره نقش نگار دارد (آينهكاري، نقش و نگار دارد[ تذكر: مصاديق
كاشيكاري و تزئينات دارد) ذكرشده، استنباطي ناصحيح است]
12. اشتباهات در اعراب
نمونه:
صفحه نادرست درست
47 فلايترك عبداً الاَّ... تذكر:اعراب ازحيث فعل و فاعل، معلوم و مجهول و... ناسازگار است.
68 لايُهريق لايَهريق
71 يُعطي قُوَّةُ ...قُوَّةَ
72 مثلَ مثلُ
73 حتي يُتم اصحابُه ...اصحابَه
73 عشرةَ عشرةُ
78 يقوم القائِمِ ... القائِمُ
78 الاّ السّيفُ الاّ السّيفَ
104 غيرَهُم غيرُهُم
112 من الحقَّ من الحقِ
114 حتّي يملأُ حتيّ يملأَ
121 واتُّقُوا واتَّقُوا
123 تَخْرُجُ تُخْرِجُ
144 اهلِهِ اهلُهُ
155 يتواسَونَ يتواسُون
156 لم يُعطَوا لمْ يعطُوا
تذكّر: ممكن است برخي از اين اشكالات، اشتباهات چاپي باشد.
13. اشكالهاي ويرايشي و نداشتن فهرست جامع(آيات، روايات و...)
نبود يك فهرست جامع(آيات، روايات و...)، براي كتابي كه حدود 300 حديث در آن مورد استفاده قرار گرفته است، از كمبودهاي اساسي به شمار ميرود. هم چنين اشكالهاي ويرايشي فراواني در اين كتاب به چشم ميخورد، به خصوص واژههايي كه جدا نويسي آن بديهي است.((ان اريد الا الاصلاح مااستطعت))
---------------
پينوشتها:
1. شايان ذكر است اين كتاب كه چاپ اول آن سال 1371 بود، براي چهارمين بار، در سال 1380، توسط انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم، به زيور طبع آراسته شد.
*****مهدویت***** ,
مقالات ,
,
:: برچسبها:
مهدویت ,
انتظار ,
|